پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

سه روزی میشد که من دراین خانه مانده بودم و دراین سه روز، دیگر هیچ خبری از داوین نبود و چه از این بهتر!
سه روزی میشد که من صبح‌ها از خانه بیرون می‌رفتم و همانند آواره‌ها درکوچه پس‌کوچه‌های شهر تهران می‌چرخیدم. سه روزی میشد که غمِ دلتنگی در جانم ریشه دوانده بود و من برای مامان و بابا، بی‌تاب‌تر از همیشه بودم.
حالا خیلی خوب می‌فهمیدم چه‌قدر تنها و بی‌همدم مانده بودم، حال می‌

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    عالی نازنین جان 🌟👏 بیچاره مهرو 🥺

    ۲ ماه پیش
  • ستاره

    30

    سلام خداقوت بانو🪷پَّ چراداوینچی همچین میکنه مست پاشدی اومدی دخترمردما زهره ترک کردی بی ادبِ مغرورِتومخیِ درازبی خاصیت 😡سکته دادبچه مردما،تازه میگه بابونه🥀

    ۲ ماه پیش
  • لیلی

    20

    واااای همه ی اینایی که گفتی عالی بود🤣🤣🤣🤣

    ۲ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    یاخدا به اعصاب خودت مسلط باش😂ولی همه‌ی اینای که گفتی حرف دل مهرو بودااا😂 مرسی ازت گلم🌹

    ۲ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مررسی از نگاه پرمحبت شما🌹

    ۲ ماه پیش
  • ستاره

    00

    ممنون ازشمابابت قلم زیباتون بانو😍💐🥰

    ۲ ماه پیش
  • لیلی

    20

    اصلا فک نمیکردم به اینجاها برسه🙄🫣 نازنین جون توهم کشتی ماروبااین پارتای شلوارکیت😡

    ۲ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    گلم تعداد خطوط پارت، ها استاندارده، نه کمه نه زیاد... تا جایی که بتونم و وقت داشته باشم سعی میکنم بیشترش کنم. مرسی ازت لیلی جان✨🩷

    ۲ ماه پیش
  • Zoha

    00

    داوین.... مردک پست...😏😏🔪🔪

    ۲ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    حرف دل مهرو رو زدی🥲😂🌹

    ۲ ماه پیش
  • هانی

    30

    کاش پارت بیشتری بزارید خیلی جذاب داره میشه عالیههه،👌

    ۲ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مرسی گل، یکم مشغله دارم چشم سعی میکنم اگه شد بیشتر کنم. ✨🌹

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.